سفر به سرعین تابستان 93
روز پنجشنبه 93/6/20 کم کم آماده شده ایم تا به سرعین برویم شب قبل همه وسایلها ولباسها رو آماده کردیم امیرمحمد وامیررضا هم اصرار داشتند که وسایل شنا یادت نره اگه یادت بره مجبورید از نصف راه هم که شده برگردید ساعت 12/5 ظهر بود که راهی سفر به سرعین شدیم
اینم به روایت تصویر
اینجا امیررضا نمیذاشت وسایلها رو آماده کنم شکلک در می آورد
ساعت 7 بعد از ظهر رسیدیم سرعین هتل آراز نرسیده بچه ها اصرار می کردند که بریم شنا ما هم کمی متقاعدشان کردیم که هنوز خسته ایم باید کمی استراحت کنیم وبه بچه ها قول دادیم که فردا به شنا می بریم
اینجا امیر محمد رفته بود به غذاها سر بزند
امیر محمد اینجا میگفت که من با یه پرس سیر نمیشم خیلی گشنه ام یه پرس دیگه شفارش بدین ما هم امرش را به جا آوردیم
سفارش امیرمحمد برای شام :پلو با بختیاری
سفارش امیررضا برای شام :پلو با چلوکباب
وما هم با همسری کوبیده
تا خواستیم عکس بگیریم دیدیم بچه ها هر یک سهمشان را برداشته ومشغول خوردن هستند وگفتند که ما نمی توانیم بیش از این صبر کنیم
ساعت 10/5 روز جمعه 93/6/21 کم کم آماده شدیم بریم برای خوردن صبحانه
نون سنگک داغ با سر شیر وعسل سبلان در آلاچیق فرزاد
امیررضا در اینجا صبحونه رو دولپی می خورد ومیگفت به به امیررضا عادتش اینه غذاهایی که به کامش هست به به میگه تصویر هم گویای همین مطلب است نوش جونت عزیزم
اینم چایی داغ که بعد خوردن صبحونه خیلی می چسبه
آلاچیق فرزاد سرعین
حیاط استخر ایرانیان که خیلی هم شلوغ بود بچه ها آماده شنا
بعد از شنا ناهار را سفارش دادیم در آلاچیق ال اوبا
بعد از صرف ناهار به هتل برگشتیم ساعت 4 بعداز ظهر بود امیر محمد از بس که شنا وشلوغی کرده بود این طور به خواب عمیقی فرو رفته بود
امیررضاهم که طبق معمول مبل نشین وتماشای تلویزیون که کار همیشگی او در خانه هم هست خیلی ریلکس
سالن هتل آراز
اینم سوغات سرعین عسل سبلان
اینم کادوی من برای خواهرام
سفرمون به سلامت خدایا شکرت که به سلامت رفتیم وبرگشتیم ودست همسری درد نکنه که این همه زحمت برامون کشید خدایا حافظ خونواده من باش