امیر محمدامیر محمد، تا این لحظه: 19 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره
امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 18 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

امیرمحمد و امیررضا نازنین های مامان و بابا

درست کردن نذری با کمک بچه ها

1393/9/20 21:44
نویسنده : خاله فاطی
1,046 بازدید
اشتراک گذاری

در روز پنج شنبه 93/8/22 در خونه خواهرم مراسم نذری و مرثیه امام حسین(ع)حضرت ابوالفضل (ع) ونذری خانم فاطمه زهرا داشتیم از روز دوشنبه من وزکیه برای کمک به خواهرم خونه اونها رفته بودیم وبچه ها هم خوشحال بودند وهر یک می خواستند کمک کنند بعد از اینکه خونه رو مرتب کردیم با امیر محمد رفتیم خرید که کلم بخریم وظرف یکبار وکاهو وسبزی چون خاله زکیه می خواست دلمه درست کنه کار زیاد داشتیم ووقت کم بودبعد اینکه خرید کردیم امیرمحمد دایی احمد رو دید که با ماشین ما رو آورد قربون امام حسین برم مونده بودم که این همه وسایل رو چطور ببریم که یهو دیدیم احمد اومد وما رو برد خونه شب بود خسته بودیم خوابیدیم که فرداش زود بیدار بشیم عکسها رو میزارم تا یادگاری بمونهبغل

دسته سینی ها رو سبز بسته بودیم که از دسته عزاداری امام حسین (ع) نذری داده بودند دلشکسته

برنج رو از یه روز قبل خیس کرده بودیم

ظرفها رو از دو روز قبل شسته بودیم ودستمال کشیده بودیم

اونها هم پیراشکی بودند که خاله زکیه درست کرده بود به کمک امیر محمد جانبغل

خیلی خوشمزه شده بود آرام

سالادها رو هم درست کرده بودیم وگذاشته بودیم توی یخچالآرام

شیرینیهایی که با امیر محمد وخاله خریدیمآرام

اینها هم مشکل گشا ها بودند که با هزار امید وآرزو درست شده بودند که راجع به حضرت ابوالفضل (ع) بودند امیدوارم هر کسی مشکلی داره به دست باب الحوائج حضرت ابوالفضل (ع) باز بشه الهی آمینبغل

گل سبد مشکل گشاها هم هنر دست خاله زکیه بود آرام

برای مرثیه شمع هم گرفته بودیم اونم هم روبان سبز بسته بودیمبغل

شب سفره ها رو انداخته بودیم آرام

دلمه ها در حال پختنآرام

جگر مرغ برای سوپآرام

اینم از برنج که دم کشیده واون وسایلهای کناریش برای حلوا هست که فرداش می خواستند درست کنن

آرد_شکر_زعفران_ روغن_ زنجبیل_ وظرفهای یکبار مصرف برای کشیدن که زیر میز گذاشتیم آرام

دلمه ها بعد از تزئینآرام

اینم امیررضای گل که ساعت 4 صبح هست بیدار شده واومده تا به خاله اش کمک کنه امیر رضا سحر خیز هست تا ساعت 4 نخوابیده بودیم بعد اینکه من دلمه ها رو چیدم با امیررضا زیارت عاشورا رو خوندیم بغل

اینم روز جمعه بود که خاله با محمد جواد اومده بود خونه خواهرم چون روز مهمونی کار داشتند نیومده بودند فرداش اومدند از سفره عکس کاملی ندارم حیف که به علت کار زیاد پذیرایی نشد عکس بگیرم ولی اونقدر زیبا شده بود که نگو سفرمون سبز شده بود رنگ ظرفهای حلوا هم سبز بود رنگ خاصی به سفره بخشیده بود قربون امام حسین برم که آبروداری کرد وما سه خواهر رو خجالت زده نکرد پیش مهموناش همه چیز عالی شده بود خدا قبول کنه دوتا خانم روضه خوان هم اومده بودند وبرادرم احمد که خیلی مداحی دلنشینی کرد وقتی از حضرت ابوافضل می خوند من مشگل گشاها رو پخش کردم بین مهمونها الان که اینها رو می نویسم احمد اینجا نیست ورفته اهواز چون از کارشناسی ارشد قبول شده خدایا پشت وپناه همه مسافران مخصوصا یه دونه برادر من باش به امید روزی که برگردهآرام

اینم امیررضا که عاشق علم امام حسین (ع) شده بود واینجا هم داره بوسش میکنه خدایا تو رو به امام حسین قسمت میدهم لحظه ای ما رو از اهل بیت جدا نکنه ومحبت اهل بیت روز به روز در دلمون بیشتر بشه وبچه ها هم زیر سایه علم امام حسین بزرگ بشن بغل

خدایا این نذری وخدمت ناچیز ما رو برای اهل بیت قبول کنبغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامان کبری و دخترعمو مهشاد
21 آذر 93 0:05
سلام وبلاگ زیبایی دارین. به ما هم سر بزنین. اگه دوست داشتین ما رو لینک کنید.
غزاله
21 آذر 93 0:23
سلام.خوبین؟؟ من واسه تولد عشقم همسرم یه وب ساختم.میخوام تا تولدش 1369 تا تبریک جمع کنم براش.میشه شما هم بیاین و چندتا تبریک برامون بذارین؟؟ ممنونم