دلم گرفته
نشاطی بیش از این بود آن قدم رفت غروری از جوانی بود هم رفت
حدیث کودکی وخودپرستی رها کن کان خیالی بود ومستی
چو عمراز سی گذشت یا خود از بیست نمی شاید دگرچون غافلان زیست
نشاط عمر باشد تا چهل سال چهل رفته فرو ریزد پروبال
پس از پنجه نباشد تندرستی بصر کندی پذیرد پای سستی
چوشصت آمد نشست آمد پدیدار چو هفتاد آمد افتاد آلت از کار
به هشتاد ونود چون در رسیدی بسی سختی در این گیتی کشیدی
اگر زآنجا به 100منزل رسانی بود مرگی که نامش زندگانی
اگر100سال عمر کردی ور یکی روز بباید رفت از این کاخ دل افروز
پس آن بهتر که دل را شاد داری در آن شادی خدا را یاد داری
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی